با درود
مطلب قبلی (آموزش زبان آلمانی) درباره konjunktiv II بود. یکی از دوستان درخواست ترجمه مثال ها را داشتند. علاوه بر نوشتن ترجمه بعضی از مثال ها، چند دیالوگ درباره این موضوع مهم و مشکل را اضافه کردم. اگر به سایت اصلی مراجعه کنید، فایل های صوتی این دیالوگ ها نیز وجود دارند. برای رفتن به سایت اصلی اینجا را کلیک کنید و یا به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://deutsch.rezade.ir/archives/112
چند مثال تکمیلی:
چند دیالوگ از کارتون سفید برفی: (فابل شنیداری در سایت اصلی موجود است)
die böse Königin: Wenn ich den Apfel nur in Iocaine Pulver gekocht hätte!
باید این سیب را توی یک زهر قوی تر می پختم!
Chef: Wenn wir nicht gearbeitet hätten, hätte die böse Königin Schneewittchen nicht alleine gefunden!
اگه کار نکرده بودیم، شاهزاده بدجنس، سفید برفی را پیدا نکرده بود!
Brummbär: Ja, aber dann hätte unsere Geschichte keinen Sinn gehabt!
آره، ولی اونجوری داستانمون با عقل جور در نمیومد!
چند دیالوگ دیگر: (فایل شنیداری در سایت اصلی موجود است)
Wolfdietrich: Ich hätte nicht einschlafen sollen! Ich hätte auch den Jäger fressen können!
نباید می خوابیدم! می تونستم شکارچی را هم بخورم!
Wolfgang: Sei nicht so gefräßig! Du hättest diesmal nicht zurückkommen können, wenn du ihn gefressen hättest.
اینقدر طمع نداشته باش! اگه او را خورده بودی، نمی تونستی برگردی...
Wolfdietrich: Ja, aber wenn ich ihn damals hätte fressen können, hätte ich nicht die Hexe um Hilfe bitten müssen! Und das hätte mir viel besser gefallen. Jetzt stehe ich ewig in ihrer Schuld!
آره، اما اگه اونوقت تونسته بودم بخورمش، مجبور نبودم از جادوگر درخواست کمک کنم. و اینجوری خیلی هم برام بهتر بود. الان برای همیشه باید میدونش باشم.
و چند مثال دیگر:
der Esel: Ich bin froh, dass ich von zu Hause weg musste! Wenn ich nicht weggelaufen wäre, hätte ich euch nicht getroffen!
خیلی خوشحالم که باید از خونه میومدم بیرون! اگه بیرون نیومده بودم، با شما ها برخورد نمی کردم!
Ich bin immer allein.
من همیشه تنها هستم.
Wäre ich doch nicht immer alleine.
کاش همیشه تنها نبودم. (چی میشد اگه همیشه تنها نبودم!!!)
Ich habe keine Freunde.
هیچ دوستی ندارم.
Hätte ich doch nur ein paar Freunde.
کاش چندتا دوست داشتم. (اگه میشد فقط چندتا دوست داشته باشم!!!)
Ich wohne in einer Holzhütte.
توی یک کلبه زندگی میکنم.
Würde ich doch nur in einem Palast wohnen.
کاش توی یک قصر زندگی میکردم. (اگه میشد توی یک قصر زندگی کنم!!!)
Ich kann nicht in Urlaub fahren.
نمی تونم برم سفر.
Könnte ich doch bloß in Urlaub fahren.
کاش می تونستم برم سفر.
Ich gewinne nicht im Lotto.
هیچ وقت توی بخت آزمایی نمی برم.
Würde ich doch endlich im Lotto gewinnen.
ای کاش یک بار بخت آزمایی را می بردم... (چی میشد یک بار بخت آزمایی را می بردم!!!)
Eva kauft teure Schuhe.
اوا کفش گران می خرد.
Ihr Mann würde die teuren Schuhe nicht kaufen.
اگر شوهرش بود، کفش گران نمی خرید. (اگر شوهرش به جای او بود، کفش گران نمی خرید)
Susanne fährt ohne Geld in Urlaub.
سوزان بدون پول به تعطیلات می رود. (به سفر می رود)
Ihre Freundin würde nicht ohne Geld in Urlaub fahren.
دوستش بدون پول به سفر نمیرود. (اگر دوستش به جای او بود، بدون پول به سفر(تعطیلات) نمی رفت.)
Der Angestellte kommt jeden Tag zu spät zur Arbeit.
کارمند هر روز دیر به سر کار می آید.
Seine Kollegen würden nicht zu spät zur Arbeit kommen.
همکارانش دیر به سر کار نمی آیند. (آنها اگر به جای او بودند، دیر به سر کار نمی آمدند.)
باز هم برای یاد گرفتن زبان آلمانی به این وبلاگ و ویلاگ اصلی برگردید و در قسمت نظرات بنویسید که درباره چه موضوعی مطلب بگذارم.
با سپاس